1. فراهم کردن فرصت رشد برای کارکنان

نیاز به شکوفایی یکی از نیاز های اساسی انسان است. به این ترتیب هرچه شرکت فرصت های بیشتری برای بهبود فردی در اختیار کارکنانش قرار دهد بهتر است.

فرصت با خودش اختیار می آورد ، چرا که هرچه افراد آزادی بیشتری داشته باشند ، تصمیماتی که میگیرند معنای بیشتری برای خود و شرکتشان خواهد داشت .

این ، لااقل در حالت ایدئال ، به معنای آن است که انگیزه آن ها برای بهتر کارکردن نیز بیشتر خواهد شد.

2. شنیده شدن نظرات و دغدغه ها 

هرکسی دوست دارد صدایش شنیده شود.برای آنکه حمایت دیگران را برای شروع طرح یا پروژه ای جدید بر انگیزد ، به آنها اجازه دهید حرف هایشان را بزنند; یعنی هنگامی که از دغدغه های خود برای شما میگویند به صحبت هایشان گوش کنید.

این که نقطه نظرات آنها  تا چه حد مفید  واقع میشود چندان اهمیت ندارد.

آنچه بیش از هرچیز دیگری اهمیت دارد این است که حرف هایشان شنیده شود ، چون گوش کردن این پیام را برای آنها در بردارد که به مشارکتشان ارج نهاده میشود. حتی ده دقیقه گوش کردن به صحبت های یک نفر ، میتواند معجزه کند.

3. برخورداری  از یک هدف مشخص و تاثیر گذار

سایمون سینک میگوید : ((اگر برای دیگران توضیح دهید که چه کار میخواهید بکنید ، در مقایسه با این که صرفا تقاضا یا دستور خود را مطرح کرده باشید ، بلا فاصله اعتماد آنان را جلب خواهید کرد ، حتی شده برای مدتی کوتاه )).

با این حال ، شفافیت برای ایجاد حس رضایت یا ترغیب کارکنان به اقدام عملی کافی نیست .

هدف باید از لحاظ احساسی ، با یک نیاز شخصی  که با ارزش ها و چشم انداز افراد همخوانی دارد هماهنگی داشته باشد.

4. تشویق کارکنان به کار تیمی 

شرکت هایی که کار مندان خود را به کار تیمی تشویق و حس ((ما )) بودن را در میان آنان تقویت میکنند ، مشارکت بسیار بیشتری از جانب کارکنان خود دریافت می کنند ; اما فقط کارکردن در کنار یک تیم  نیست که نقش محرک کار تیمی را در این میان بازی می کند ، محیط فراهم شده توسط این شرکت ها نیز کنار هم بودن و کار گروهی را تسهیل میکند .

شرکت ها برای تطبیق خود با تیپ های شخصیتی درون گرا و برونگرا ، باید هم فضای کاری بسته داشته باشند و هم فضای کاری باز تا افراد بتوانند محیط کاری خود را با هدف به حداکثر رساندن برونداد حرفه ای خود انتخاب کنند.